روزی در کنار او نشسته بودم.
از او پرسیدم: « چه کار کنم که بهشت روزیام شود؟»
با لبخندی به من گفت «بهشت در خانهات است.»
گفتم «یعنی چه؟»
گفت «بهشت، مادر توست؛ اگر میخواهی به بهشت بروی وقتی داخل خانه میشوی، یک بوسه بر پیشانی و یک بوسه به پای مادرت بزن، غیرممکن است که بهشت روزی تو نشود.»
پس از آن تا زمانی که مادرم زنده بود و داخل خانه میشدم، چون مادرم نمیگذاشت بر پایش بوسه زنم، پیشانیاش را میبوسیدم...